همین که پایم به بازار می رسد، یادم می رود...
همین که پایم به بازار می رسد خیلی چیزها را فراموش می کنم . . .
یادم می رود که کارخانه ای که دایی ام در آن مشغول به کار بود همین چند ماه پیش ورشکسته و تعطیل شد...
یادم می رود که پسر یکی از اقوام مدت هاست دنبال کار می گردد و هنوز هم بیکار است...
یادم می رود که فرزندانم قرار است در همین کشور بزرگ شوند و زندگی تشکیل بدهند و دنبال کار بگردند...
یادم می رود که تا به حال، اجناس خارجی زیادی بوده که من از آنها راضی نبوده ام ...
یادم می رود که تابه حال،اجناس ایرانی زیادی بوده است که آنقدرخوب بوده که از خراب نشدنش خسته شده ام...
یادم می رود که رفتارم الگوی تمام عیار کودکانم می شود .. .
اصلا یادم می رود که من یک ایرانی ام...
یادم می رود که ...
یادم می رود که فقط جلوی پایم را نگاه نکنم !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی